خس

پربیننده ترین مطالب

حاج آقا مجتبی

پنجشنبه, ۲۶ تیر ۱۳۹۳، ۰۵:۳۲ ب.ظ

 

خبر فوت حاج آقا مجتبی را من به پدرم گفتم. وقتی دویده بودم توی پذیرایی تا تلویزیون را روشن کنم به این امید که هنوز شبکه خبر چیزی نگفته و اخبار سایت ها کذب محض است.

خبر فوت حاج آقا مجتبی را من برای اولین بار به پدرم گفتم. قبل از اینکه زیرنویس لعنتی شبکه خبر جلوی چشم هایمان رژه برود.

پدرم که از تعجب همین طور ایستاده بود، پرسید "کدام حاج آقا مجتبی؟"

و من آن لحظه به جای جواب، با تمام وجود آرزو کردم کاش ما هزاران حاج آقا مجتبی می شناختیم. کاش این ها یک حاج آقا مجتبی دیگر را بگویند.

همین طور داشتم بین هق هق گریه کاش ها را مرور می کردم. درست مثل پدرم که لابد او هم داشت همین ها را در ذهنش آرزو می کرد.

اما یک دفعه یادش افتاد که ما یک حاج آقا مجتبی بیشتر نداریم. یک حاج آقا مجتبی بیشتر نداشتیم...

پدر هم شروع کرد به گریه کردن.

حاج آقا مجتبی

 

پ.ن: این روزها چه سخت می گذرد برای مایی که شب های قدر مسیری جز بازار تهران نمی شناختیم.

  • فاطمه فاطمی

نظرات  (۳)

این شب ها برای من اما سخت تر است...
منی که دیر فهمیدم که چه فرشته ای پرواز کرده,فرشته ای که من او را درک نکردم...
برای من سخت تر است که تمام عمر دلم میخواسته روبروی آدمی مثل ایشان بنشینم و حتی یکبار, حتی یکبار نتوانستم...
بگذار تمام هوای این شبهایت را عطر یک انسان بزرگ پر کند.
خوش به حالت...
پاسخ:

وقتی به بالا و پایین صدای کسی دل ببندی و به کلماتش عادت کنی، آن وقت دل کندن مشکل می شود. پرکردن جای خالیش سخت می شود.

خیلی سخت...

  • خارج ازچارچوب
  • باورش سخته که نیست.تصورشم نمی‌کردیم شبای قدر بیادُ جاش خالی باشه
    پاسخ:

     دیگر شب های قدر بازار رونق و صفا ندارد. انگار این فقط کلام حاج آقا مجتبی بود که گریه و صدای مردم را بالا میبرد! وقتی می گفت " یا ایها العزیز مسنا و اهلنا الضر... "

    جای خالی...

    غرق رحمت باد..
    پاسخ:
    انشاءالله

    ارسال نظر

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">