خس

پربیننده ترین مطالب

ابهت

دوشنبه, ۵ بهمن ۱۳۹۴، ۰۴:۱۴ ب.ظ

یک بار آمدم خواهرزاده هایم را دعوا کنم. آخر چهارتا پسر باهم شوخی نیست؛ گاهی واقعا دارند خراب کاری می کنند. 

یک بار آمدم درست و حسابی دعوایشان کنم. بعد یک دفعه وسط دعوا و داد و قال خنده ام گرفت. آخر بلد نبودم جدی باشم. قیافه ام که داشتم سعی می کردم خنده را پشت عصبانیت قایم کنم، آن قدر مضحک شده بود که بچه ها ریسه رفته بودند. دیگر نمی شد هیچ جوری جلوی خنده ام را بگیرم. بیخیال دعوا شدم و  پنج تایی باهم تا کی می خندیدیم.

دعوای آن دفعه که ماسید. بعد از آن هم هربار می آیم دادوبیداد کنم، یکیشان خاطره ی آن روز را یادآوری می کند و بعد دوباره همه با هم حسابی می خندیم. :|

  • فاطمه فاطمی

نظرات  (۴)

چه بامزه
سلام
نا امیدم کردی خاله فاطمه :دی
یه کم جدی باش!
برعکس تو، قندعسل ازم حساب می بره چه جور... :)
خاله باید ابهت داشته باشه. بعله!
تازه ادای دعوا کردنمون رو هم درمیاره. وقتی بهش می گه: دِهَ (Deha)
پاسخ:
بعید می دانم هیچ خاله ای در دنیا ابهت لازمه را داشته باشد! وگرنه به همه ی مجری های مهربان تلویزیون نمی گفتند خاله!
سلام
علی الحساب دارم... :)
به نظرم به تمام مجری ها می گویند خاله، برای اینکه خیلی بچه ها رو دوست دارند، دوست داشتن زیاد، مانع ابهت نمی شه به نظرم.
بابای قندعسل هم معتقده که قندعسل از من حساب می بره... البته فعلا، بزرگتر بشه رو نمی دونم.
پاسخ:
سلام. درسته...
قندعسل که طفلک هنوز خیلی کوچک است. امیدوارم بزرگ هم که شد همچنان از ابهتِ همراه با مهربانی شما حساب ببرد.
از من که دیگر گذشت. خاله ای که فقط ده دوازده سال از خواهرزاده هایش بزرگتر باشد، بهتر از  این از آب در نمی آید!
 
D:

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">