خس

پربیننده ترین مطالب

دست مرا بگیر

سه شنبه, ۶ بهمن ۱۳۹۴، ۱۲:۴۹ ق.ظ

اصلا انگار این شهیدان مدافع حرم رفته اند که جان ما را بگیرند.

داشتیم زندگیمان را می کردیم. از خانه که بیرون می رفتیم پارچه تبریک و تسلیت بالای در خانه همسایه مان نبود. هیچ وقت توی بهشت زهرا پای تابوت شهیدی نماز نخوانده بودیم. اصلا این چیزها مال فیلم ها بود. شهدا آدم هایی دور از ما بودند. با ما فرق داشتند.

ولی حالا عکس هایشان خیلی شبیه ماست. انگار سر همین خیابان این عکس را گرفته اند. توی همین آلودگی هوا نفس می کشیده اند. از سر شیطنت همین کارهای خنده داری را می کرده اند که ما می کنیم. پای ثابت همین جلسه ای بوده اند که من هم می روم. آقا اصلا این تاریخ ثبت شده روی سنگ قبر دوسال از من کوچک تر است...

خدایا، زندگی دارد برایم به آخر می رسد. از کجا بود که من این همه عقب افتادم...؟!

  • فاطمه فاطمی

نظرات  (۵)

  • پریســـا عسڪری
  • خدایا، زندگی دارد برایم به آخر می رسد. از کجا بود که من این همه عقب افتادم...؟!
    :((
  • فاطمه دریایی
  • از کجا بود؟...
    پاسخ:
    :(
  • انــــــ ـار
  • می فهمم

    حس نزدیکی به شهدا.
    و عجیب و غریب نبودن آنها.

    و عقب ماندن من...
    پاسخ:
    :(
    سلام شما یه خواعر دوقلو به اسم زهرا دارید؟
    پاسخ:
    سلام. خیر خواهر دوقلو ندارم!
    سلام...
    داستانش مفصل است، مجملش می شود اولین شهیدی را که او را می شناختم، همسفر اولین سفرعمره ام بود که درست 8 ماه بعد، در سانحه هواپیمای C-130 شهرک توحید، شهید شد...

    امسال هم که استادم و همسر یکی از عزیزترین دوستانمف جزو شهدای منا بودند...
    پاسخ:
    چه قدر سخت...
    ان شاالله قرین رحمت الهی باشند و شافع ما...

    ارسال نظر

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">