بهشت
پا گذاشتن به بهشت برای من یک توهم یا خیال نیست که بخواهم چشم هایم را ببندم و آن را در ذهن تصور کنم. همین که چادرم را سر کنم و از خانه بیرون بیایم، بهشت فقط چهار ایستگاه اتوبوس با من فاصله دارد.
پا که داخل حرم می گذارم بوی بهشت می زند زیر بینی ام؛ تمام فاصله ی بین صحن ها را توی آسمان راه میروم شاید هم این بال های ملائک است که فاصله ی بین پاهایم و زمین را پر کرده است. آخر می شود نوازش بال های فرشته ها را احساس کرد.
ضریح را که می بینم، چشمه های اشک از چشمانم جاری می شود. به یقین اشک هم از چشمه های بهشت است.
السلام علیک یا سیدالکریم...
پ.ن: من بهشت های دیگری را در این شهر می شناسم مثل حسینیه امام خمینی، مثل درکه، مثل منبر حاج آقا پناهیان مثل...
مگر هرجایی که حالت خوب باشد، آنجا بهشت نیست؟
- ۹۳/۰۴/۲۲